منو حالا نوازش کن
که این فرصت نره از دست
شاید این آخرین باره
که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن
همین حالا که تب کردم
اگه لمسم کنی شاید
به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود
تو باشی کار سختی نیست
بدون مرز با من باش
اگر چه کار سختی است
نبینم این دمه رفتن
تو چشمات غصه می شینه
همه اشکــــاتو می بــــــــــــوسم:'*)
{ اشکات پیشه منه :') }
می دونم قسمتم اینه
تو از چشمای من خوندی :'*
که از این زنـــــــدگی خستم
کنارت اون قدر آرومم
که از مرگــــــم نمی ترسم
تنم سرده ولی انگار
تو دستای تو آتیشه
تو پلکـــــــــامو می بندی
و این قصه تمـــــــــــــــوم میشه :')
همه اشکاتو می بوسم
می دونم قسمتم اینه.
هنوزم اون دستماله که باهاش اشکاتو پاک کردمو دارم
اشکات پیشه منه :')
هر چی عشقه توی دنیا ،من می خواستم مال ما شه
اما تو هیچوقت نذاشتی ،بینمون غصه نباشه
فکر می کردم با یه بوسه ،با تو همخونه می مونم
نمی دونستم نمیشه ،آخه بی تو نمی تونم
گله می کنم من از تو ،از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت ،تو که هیچوقت نمی فهمی
کنار هر قطرهٔ اشکم :" ،هزار خاطره دفنه :"
اینقدر خاطره داریم ،که گویی قد یک قرنه
گلو می سوزه از عشقت ،عشقی که مثل زهره
ولی بی عشق تو هردم،خنده با لبهای من قهره
وز عمر مرا جــــــــز شب دیجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تـــــو چشم مرا نـــــــور نماندست
میرفت خیـــــــــال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
یا مقلب القلوب و الابصـــــار
یا مـــــــدبرالیل و النهار
یا محـــــول الحول و الاحوال
حول حالنــــا الی احســـــــن الحال
«سال نـــــوت مبارک»
اگه حال میپرسی حالمه
گذشته ام مث سایه دنبالمه
نشستم هــــــــــوات از سرم بپره
نشستم که این ســـــــــــال ها بگذره
برو به کسایی که میشناختم
بگو من قمار تورو باختـــــــم
به هر سمتی رفتی موافق شدم
میخواستم بجنگم که عاشق شدم
رفتی و دادی بربادم اسممو بردم از یـــــــادم
دیوونم دیوونم دیوونم دیوونه حال امشبمو جز تو کی میدونه
بیقرار بیقرار بیقرار بیقرار آخرش میکشه منو این انتظار
میخواستم بمیرم که تو خنده شی
یه جوری بمونم که شرمنده شی
تو میگفتی این زندگی ساده نیست
میگفتی دلت هست و آماده نیست
من آینده حال مغرورتم
هنوز عاشقم عاشق دورتم
نشستم تو سال های دلواپسی
شده قبل مردن ولی میرسی
نه هوای تازه و نه لباس نو میخوام
هفت سین من تویی من فقط تورو میخوام
دلم امشب از خدا جز تو هیچی نمیخواد
کاش یکی ما دوتا رو با هم آشتی میداد
شب عیدی آسمون وقتی که میباره
بیشتر از شبای پیش عطر قرآن داره
ببین امشب قلبم مثل آینه روشنه
آینه ی زلال من دیدنت عید منه
سال نو یعنی تو وقتی از در تو میای
نذر کردم امشب سفره چیدم که بیای
شادی از تقویمم بی تو رفت و برنگشت
انتظارت منو کشت توی سالی که گذشت
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ، گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
چهارشنبه سوری 98
جغد بارونخوردهئی تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای بردههای شب اسیر زنجیر غم ئه
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
من اسیر سایههای شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایهها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندهگی اسیر شدم باز دوباره
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبام بذر کینه میکاره
دلم از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودش و این ور و اون ور میزنه
تو رگای خستهی سرد تنام
ترس مردن داره پر پر میزنه
دلام از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
درباره این سایت